جدول جو
جدول جو

معنی گزاف گو - جستجوی لغت در جدول جو

گزاف گو
لاف زن، پرگو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
تصویری از گزاف گو
تصویر گزاف گو
فرهنگ فارسی عمید
گزاف گو
(کَ / کِ)
گزاف گوی. گزافه گو. گزافه گوی. لاف زن. بیهوده گوی. خراص. (ملخص اللغات حسن خطیب) : خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری می جنبانیدند و پوشیده خنده میزدندی که وی گزافگوی است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176).
ویشان ز بد گزاف گویان
خود را بسرشک دیده شویان.
نظامی.
زین عقل گزاف گوی پردعوی
بگذار که شب گذشت ای ساقی.
عطار.
رجوع به گزاف گفتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزاف گویی
تصویر گزاف گویی
بیهوده گویی، لاف زنی، پرگویی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ / گِ / گَ)
اغراق گویی. مبالغه گویی
لغت نامه دهخدا
گزافه گوی. گزاف گو. گزاف گوی. بیهوده گو. عبث گو. پرحرف. پرچانه. پرگو:
نوش لب ز آن منش که خوی بود
زن بد و زن، گزافه گوی بود.
نظامی (هفت پیکر ص 109)
لغت نامه دهخدا
(شِ اُ دَ / دِ)
غیرواقعگو. دروغگو. غیرمطابق واقعگو. کاذب:
هر طبع که او خلاف جویست
چون پردۀ کج خلاف گویست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بلده ای از بلاد سیاه رستاق تنکابن مازندران است. (ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 144)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
از جمله رودهایی که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی است. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 32)
لغت نامه دهخدا
که مزاح می گوید. رجوع به مزّاح و مزاح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گزاف گویی
تصویر گزاف گویی
لافزنی بیهوده گویی، اغراق گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزاف گویی
تصویر گزاف گویی
اغراق گویی، مبالغه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزافه گو
تصویر گزافه گو
عبث گو، بیهوده گو، پرحرف
فرهنگ فارسی معین
بیهوده گو، چاخان، لاف زن، مبالغه گو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رک گو، بی ملاحظه
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو شیرده
فرهنگ گویش مازندرانی
صریح، واضح صحبت کن، بی پرده
دیکشنری اردو به فارسی